دلم برای دغدغه و آرزو هایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
من برای تو زیادی بودم
تویی که فقط منتظرِ "ما" شدن بودی
وبرات مهم نبود که این "ما" با کی "ما" بشه؟
فقط منتظر بودی یه "تو" پیدا بشه و بگی "ما"
حالا با کی "ما"شدی که منِ سابقو فراموش کردی؟
منی که یه روزی با "تو" ، "ما" بود
من برای تو زیادی بودم و چه دیر فهمیدم
از عاشـقانه های ِ دروغی ات سیــر شدم ؛
کـمی حقـــیقت محــبت میکنـی …؟
هر چنــد گزنده باشـَد …
بآز بآران،
بے ترانـہ،
بے هواے عاشقانـہ،
بے نواے عارفانـہ،
در سـکوتے ظالمانـہ،
خـستـہ از مکــر زمانـہ،
غافلــــ از حتے رفاقتــــ،
هـ ــاله اے از عشقـــ و نفرتــــ ،
اشک هایے طبقـــ عادتـــــ ،
قطرهـ هاے بے طراوتــــ ،
دیـدن مرگـ ــ ـ صداقتــــ ،
روے دوشـ آدمیتـ ...
مے خـورد بر بامـ خانـہ ...
دل مَـــن چــہ خُــردســآل است
ســـــآده مے نِـِــگرد
ســــآده مے خَنــ ــدد
ســـآده مے پــوشَــ ــد
دل مَـــن از تبـــآرِ دیــوآرهآے ِ کــآه گلیـ ــست
ســـآده مے افتـــ ـ ـد
ســـآده مے شکنـــ ـد
ســـآده مے میـــرد
مشترک موردنظر مـن خستـہ ام
از طعنـہ هاے آن صـداے تکرارے !
باور کـن اگر خـودت بگویـے کہ خـاموشـے
آرامتر باخـودم کنار مـے آیم …
بــرایم از بـازار
یــک بـغـض خـوب بخـر ..
ایـن بغـضـی که مـن دارم ،
هــر روز میـشکنــد ..
خیلی دلتنگت شده ام
اما نمی دانم
خیلی را چگونه بنویسم
که "خیلی" خوانده شود!